سفر

ساخت وبلاگ

همه ازم میپرسن آرزوت چیه؟ چه هدفی داری؟ میخوای آینده چطوری باشه؟ و من توی سکوت نگاشون میکنم و میگم آرزویی ندارم، هدفی ندارم، آینده رو هیچطور خاصی نمیبینم. من هیچ برنامه ای حتی برای پنج دقیقه بعد خودمم ندارم، برای من از آرزو حرف نزنید، من اون بچه ۲۰ ساله نیستم که دنیا رو رنگی رنگی میدید و فکر میکرد میشه با داشتن آرزو بهشون رسید، اینکه ستاره میخوام و دستم و دراز میکنم و ستاره میچینم، اینکه بنویس تا اتفاق بیافتد، به منی که به نیت هیچ شمع روشن میکنم حرف از سفر...
ما را در سایت سفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nalan1236 بازدید : 41 تاريخ : شنبه 29 مهر 1402 ساعت: 20:27

اونجایی که یه دختر میگه : ولی تو قول داده بودی! قابلیت اینو داره که عرش خدا بلرزه! سفر...
ما را در سایت سفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nalan1236 بازدید : 60 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1402 ساعت: 14:46

امشب چه تلخ گریه کردم... یه روز خودمو برمیدارم و میرم انقدر دووووور که حتی خودمم نتونم خودم رو پیدا کنم سفر...
ما را در سایت سفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nalan1236 بازدید : 100 تاريخ : جمعه 29 مهر 1401 ساعت: 17:51

اجازه دهید قضاوتتان کنند ؛ اجازه دهید اشتباه در موردتان فکر کنند

بگذارید پشت سرتان حرف بزنند ، افکار دیگران مشکل شما نیست

شما مهربان،متعهد به عشق ورزیدن و آزاد بمانید

مهم نیست آنها چه می گویند یا چه کار میکنند

حق ندارید به ارزش خودتان و زیبایی صداقت وجودی خودتان شک کنید

فقط بدرخشید مثل هر روزی که میدرخشید

سفر...
ما را در سایت سفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nalan1236 بازدید : 118 تاريخ : چهارشنبه 18 خرداد 1401 ساعت: 16:27

ما فکر میکنیم دوباره اتفاق میفته.. فکر میکنیم دوباره انقدر زیاد "دوست داشته میشیم" فکر میکنیم دوباره میتونیم "دوست داشته باشیم" آدمای زیادی این فکرو کردن.. اما فقط یکباره.. دیگه هیچوقت تکرار نمیشه.. بنابراین ترک نکنین.. نرین.. درستش کنین.. بسازین.. ببخشین..

سفر...
ما را در سایت سفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nalan1236 بازدید : 119 تاريخ : چهارشنبه 18 خرداد 1401 ساعت: 16:27

یک جایی توی تاریخ مردی سراسیمه خودش را می رساند به حکیمی و از چگونگی زندگی می پرسد حکیم فنجانِ چای را می دهد دستش و بهش می گوید چایِ داخل فنجان زندگی توست، برو توی بازار چرخی بزن و برگرد مرد پاورچین پاورچین می رود و برمی گردد نزد حکیم، فنجان را نشان می دهد و می گوید ببین حتی قطره ای ازش نریخته... حکیم نگاهش می کند و می‌پرسد خب چه دیدی توی مسیر؟کات/می خواهم بی مقدمه از پیش حکیم و مردِ زندگی جو بروم به شبِ نهم از درگیری ام با کووید 19. شبی که کرونا پای چرک آلودِ سبز رنگش را گذاشته بود بیخ گلوم و از ذره ذره اکسیژنی که می خواست وارد ریه ام شود عوارض می گرفت. من هم مانند خیل آدم هایی که کرونا مرگ را بهشان یادآور شد، آن شب توی کشمکش ریه ام که نفس می خواست و کرونا که نفس کش می طلبید مرگ را ملاقات کردم. خیلی از نزدیک ملاقات کردم. آن وقت فقط یک کار به ذهنم رسید و آن، نوشتن نامه ای بود که عنوان آخرین نامه را به خودش اختصاص داد. که همین عنوان یک دفعه کار را مشکل کرد. شبیه کسی که بین راه یادش بیفتد چیزی را جا گذاشته و بخواهد برگردد. شبیه کسی که برود توی اتاق بعد یادش نیاید برای چه رفته. شبیه مردِ زندگی جو بودم در برابر حکیم پرس و جو گر… هزار راه نرفته بودم هزار حرف نگفته هزار کارِ نکرده هزار هزار حسرت ناتمام...مرد در پاسخ به سوالِ حکیم که گفته بود چه دیدی توی مسیر چیزی برای گفتن پیدا نکرده بود، دقیقا مثل من که برای آخرین نامه چیزی پیدا نکرده بودم... حکیم اما چاره را می دانست... به مرد زندگی جو گفته بود برو دوباره بازار را بگرد، این بار اما تمام حواست به چای نباشد... اینبار سفت نگیر فنجان را ... مرد بار دوم وقتی بر می گردد مقداری از چایِ توی فنجان که زندگی اش بود ریخته اما حرف های زیادی ب سفر...ادامه مطلب
ما را در سایت سفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nalan1236 بازدید : 152 تاريخ : جمعه 9 ارديبهشت 1401 ساعت: 9:49

مولانا:پس،زخم هایمان چه؟ شمس:نور از میان زخم‌ها وارد می شود. سفر...
ما را در سایت سفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nalan1236 بازدید : 131 تاريخ : جمعه 9 ارديبهشت 1401 ساعت: 9:49

همیشه دوست داشتم برم دنبال همسرم و باهم قدم زنان تا خونه بیاییم، کلی باهم حرف بزنیم و بخندیم و از اتفاقات روزمون بگیم...

همیشه دوست داشتم وقتی کلاسم تموم میشه اولین چهره ای که میبینم صورت پر از مهربونی همسرم باشه که منتظرمه تا باهم برگردیم خونه...

آرزوهام همینقدر ساده اس‌‌‌‌...

سفر...
ما را در سایت سفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nalan1236 بازدید : 142 تاريخ : جمعه 9 ارديبهشت 1401 ساعت: 9:49

امروز وقتی سوار ماشینم شدم ناخودآگاه یاد گذشته افتادم، همیشه دلش می‌خواست اولین ماشینی که بعد اون ماشینش می‌خره پژو پارس یا سمند باشه و من همیشه میگفتم ماشین باید جمع و جور در حد۲۰۶ باشه و اون هرگز قب سفر...ادامه مطلب
ما را در سایت سفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nalan1236 بازدید : 185 تاريخ : چهارشنبه 6 اسفند 1399 ساعت: 23:20

هر روز که از خواب بیدار میشین به خودتون و وجدان تون قول بدین آدم خوبی باشین شاید اینجوری دنیا جای قشنگ تری شد... سفر...
ما را در سایت سفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nalan1236 بازدید : 192 تاريخ : دوشنبه 22 دی 1399 ساعت: 14:26